اندام های تکراری واژه ها در ذهنم حرکات موزون دارند . . .

و من در حوالی قلبم گرمای عشق را حس می کنم ! ! !

ای کاش این حس قشنگ همیشه با من باشد . . .

تو راحـ ـ ـــت بخوابـــــ ـ ـ …

من مشق گریهــ هایم هنـــوز مانـده…

انســان بــودن یعنــی این کــه…

وقتـــی بــا کســی مشتــاقــانه کوهــی را بالا رفتـــی

امـــا…رو قلــه حــس کــردی ازش بــی نـــیاز شــدی

یــادت نــره کــه اون پاییـــن چقـــدر بهـــش نیـــاز داشتـــی

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…

و من …

روبه روی تو …

می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم…………!

حسادت… خساست…
اسمشو هرچی میخوای بذار…
امــــــــــــــــا باور کن….
آغــــــــــــــــوش تــــــــــــــو فقــــــــــــط سهم منــــــــــــــــــــه